مامان وخدا
مامان وخدا
خدا به ما انگشت داده.مامان می گوید:((با چنگال بخور.))
خدا به ما صدا داده.مامان می گوید:((جیغ و داد نکن.))
مامان می گوید:((کلم بر و کلی بخور،غلات بخور،هویج بخور.))
اما خدا به ما دل داده وبستنی شکلاتی
اما خدا به ما انگشت داده.مامان می گوید:((از دستمال استفاده کن.))
خدا به ما چاله ی آب داده.مامان می گوید:((شالاپ شلوپ نکن.))مامان می گوید:((ساکت باش.بابات خوابه.))
اما خدا به ما در سطل آشغال داده که باهاش صدا درآریم.
خدا به ما انگشت داده.مامان می گوید:((دستکش دستت کن.))خدا به ما باران داده.مامان می گوید:((خیس نشی.))
باز مامان می گوید مواظب باشم به آن سگ ناز و غریبه که خدا برای ناز کردن به ما داده نزدیک نشم.
خدا به ما انگشت داده.مامان می گوید:((برو بشورشان.))
اما خدا به ما جاز غالی داده و تن های سر تا پا کثیف و قشنگ .
حالا با این که من با هوش نیستم این قدر ها
حتم دارم یا مامان اشتباه می کند یا خدا.
( شل سیلور استاین )